کسری کسری ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

شیطون بلا مامانی و بابایی

باغ موزه داراباد

سلام عشقم   مامانی امروز صبح تا چشمات رو باز کردی مثل همیشه اولین حرفی که زدی این بود که مامان مریم کسری نره مهد کودک گفتم باشه مامان چشمات رو فعلا باز کن ببین چه خبره اول یه سلامی یه علیکی بعدا چک و چونه مهد با من بزن عزیزم بعدشم صبحونه خوردیم و آمادت کردم خودمم امروز باهات اومدم مهد کودک عمه امروز یکم کار داشت منم باهات موندم و دورادور یواشکی نگات میکردم خدایی همه اذیتات واسه منه اونجا کیف دنیا رو میکنی با کلی کیف میکنی و بازی ای شیطونم . بعدشم ساعت 2 بابایی اومد دنبالمون اومدیم خونه سریع یع شینسل درست کردم و فیلم مورد علاقت رو دیدید فیلم پلیسی تفنگتم گرفتی دستت همش میگفتی بکش بزن آقا بده بیاد بعدشم که خوابت برد عزیزم منم یکم به...
6 تير 1392

کسری شیرین مامان

سلام زندگیم نفسم عمرم   روم سیاه مامانی شرمنده نمیدونم چی بگم هر چی بگی حق داری خیلی وقته نیومدم یه سر بزنم ما شاا... انقدر شیطون شدی که وقت ندارم عزیزم زبون دروردی به چه شیرینی خدارو شکر همه چی دیگه میگی مهد کودکتم بعد از گذشت 9 ماه همچنان در حال چونه زدنی که نری .   این چند وقته مامانی انقدر شیرین زبونی میکنی که از دلم نمیاد والا ازت دور بشم علاقه شدیدی به اسب پیدا کردی من بیچاره هفته ای 2 بار باید ببرمت پارک آب و آتش اسب سواری بدم شما رو بعد از ظهرا که از خواب بیدار میشی تا چشمت رو باز میکنی میگی مامان بریم آب و آتش کسری اسب سوار بشه :) هر روز با مهسا بازی میکنی یک روز که مهسا رو نبینی همش میگی مامان زنگ بزن بگم مهسا ب...
6 تير 1392
1